محل تبلیغات شما

هوالنور :)

یادمه روز اولی که دیدمت رو که قایم شدم پشت در و کی دید می‌زدم که مبادا بفهمی دل داده شدم. قایم شده بودم و زل زده بودم به لبخند قشنگت کم‌کم دل و جرئت پیدا کردم که بیرون بیام از حصار خودم، که نزدیک بشم بهت، که تجربه کنم حضورت رو از نزدیک.

نفهمیدم چی شد که یهو شدی یه تیکه از زندگیِ این دخترِ خجالتی، نفهمیدم که چی شد نشستی کنج دل ما و دیگه همیشگی شدی.

صدای خنده‌هامون پیچید تو گوش آدما می‌خواستیم بدونن که ما خوش‌حالیم با هم، که ما هم دیگرو داریم که مهم نیس اگه بدخواهامون چپ چپ نگامون میکنن و چشم دیدنمونو ندارن مهم این بود که یه سری لحظه‌ها رو فقط کنار تو می‌شد تجربه کرد. که فقط کنار تو می‌شد ساعت‌ها بخندم و یادم بره تمومِ غصه‌های دلم رو. وقتی تو کنارم باشی، وقتی دستات قفل بشه تو دستام و نگاهمون خیره بمونه به هم دیگه، دیگه چی مهمه تو این دنیا؟ جز این که غرق بشم تو نفس‌هات؛ جز این که محو دوست داشتنای تو نگاهت بشم. دیگه چی مهمه آخه؟ وقتی تو باشی اصن به درک حسرت گذشته و ترس آینده. اصن گورِ بابای سر و این همه سرگردانی .

وقتی حصار دستات منو حبس کنه تو امنِ آغوشت، وقتی در گوشم آروم زمزمه می‌کنی: تو مرا جآن و جهآنی. مگه ترس و دلهره جرئت میکنن پا بذارن تو حریم عاشقیمون؟ و من چی میخام ازین دنیا جز حضورت؟ که من باشم و تو و یه فنجون چای همیشگی بعدازظهر!

که من باشم و تو باشی و قدم زدنای زیر بارون.

که من باشم و تو باشی و تو باشی و .

آره فقط تو باشی و روزی هزار بار در گوشِت بگم : ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد.

#نسترن_اسماعیلی

#سِوُمآنِه " هامون"

#_دوُمآنِه "بارون میزنه، میشنوی منو؟"

#_اوَلآنِه "سمفونی مردگان"

تو ,چی ,باشی ,رو ,یه ,فقط ,تو باشی ,باشی و ,و تو ,که من ,باشم و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها